معنی آرن ، مرفق

حل جدول

لغت نامه دهخدا

آرن

آرن.[رَ] (اِ) بندگاه میان ساعد و بازو از برون سوی یعنی جانب وحشی. آرنج. وارن. رونکک. مرفق:
زمانی دست کرده جفت رخسار
زمانی جفت زانوکرده آرن.
آغاجی.

آرن. [رُ] (یونانی، اِ) گیاهی است که آن را لوف گویند. قسم بزرگ آن لوف الکبیر و شجرهالتنین و آرن مطلق، و قسم کوچک آن لوف الصغیر و خبزالقرود و آذان الفیل و پیلگوش و فیلغوش و فیلگوش و فیلجوش و رجل العجل، و قسم دیگر آن لوف الحیه و دراقیطون و لوف مستطیل، و قسم چهارم آن لوف الجعده، و قسم پنجم آن قلقاس نامیده میشود. و رجوع به آرن صارن شود.


مرفق

مرفق. [م ِ ف َ / م َ ف ِ](ع اِ) آرنج.(منتهی الارب)(دهار). محل اتصال ذراع به بازو.(از اقرب الموارد). بندگاه ساعد با بازو.(از غیاث). آرج. آرنگ. آرن. آرنج رونکک.(مهذب الاسماء). وارن. کونارنج.(یادداشت مرحوم دهخدا). المسکین(در لهجه ٔ طبری). ج، مَرافق.(اقرب الموارد):
دگر دستها را ز مرفق بشوی
ز تسبیح و ذکر آنچه دانی بگوی.
سعدی.
- مرفق الثریا، ستاره ای است.(از اقرب الموارد).
- مرفق الجاثی، ستاره ای در آرنج الجاثی علی رکبتیه.
|| ناودان خانه که از آن باران بارد. || آنچه به وی نفع یابند از کاری.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). منفعت.(ترجمان القرآن جرجانی). منفعت و آنچه بدان رفق گیرند. از صلاح کار.(دهار). سودمندی.(مهذب الاسماء). سازگاری.(مهذب الاسماء): ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیی ٔ لکم من أمرکم مرفقا.(قرآن 16/18).
مرفق دهم به حضرت صاحب قصیده ای
خوشتر ز اشک مریمی و باد عیسوی.
خاقانی.

مرفق. [م ِ ف َ](ع اِ) متکا و مخده. مرفقه. ج، مَرافق.(از اقرب الموارد). بالش تکیه.(دهار). رجوع به مرفقه شود.

مرفق. [م ِ ف َ/ م َ ف ِ / م َ ف َ](ع مص) نرمی نمودن با کسی.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). رفق. و رجوع به رفق شود.

مرفق. [م ِ ف َ](ع اِ) مطبخ. || جای آبریز. جای برف انداختن.(ناظم الاطباء). || مبال. متوضا. آبخانه.(مهذب الاسماء). خلاجای. || کنیف. مَرغَج(در تداول مردم قزوین). جای بول کودک در گهواره. ج، مَرافق. رجوع به مرافق شود.

فرهنگ عمید

آرن

آرنج: زمانی دست کرده جفت رخسار / زمانی جفت زانو کرده آرن (آغاجی: شاعران بی‌دیوان: ۱۹۵ حاشیه)،


مرفق

آرنج

فرهنگ فارسی هوشیار

آرن

(اسم) نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن اریصارن یا لوف آذان الفیل یا فیلگوش لوف الجعدرا میتوان نام برد. (اسم) بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند.


مرفق

آرنج، بندگاه ساعد یا بازو

فرهنگ معین

آرن

(رَ) (اِ.) آرنج.

فرهنگ فارسی آزاد

مرفق

مَرفِق، مِرفَق، آرنج، مفصل بین بازو و ساعد، (جمع: مَرافِق)،

معادل ابجد

آرن ، مرفق

671

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری